پاولي
پاولی در مرکز تحقیقات فیزیک نظری در زوریخ مشغول فعالیت بود.او نقش مهمی در پایه گذاری نظریه کوانتومی میدانی ایفا کرد و در پیشرفت های بزرگی که در سال ۱۹۴۵ در این حوزه به وجود آمد، شرکتی فعال داشت. او پیش از این، با ارائه اسنادی مبنی بر وجود ارتباط بین چرخش و شاخص ذرات بنیادی، نظریه ای مطرح کرده بود. طی سالها مطالعه اش در این زمینه، مقالات گوناگون و متعددی در باب مشکلات و نواقص فیزیک نظری به رشته تحریر درآورد و بیش از هرچیز در باب مکانیک کوانتوم در نشریات معتبر کشورهای مختلف، مقالات علمی خود را به چاپ رسانید. پاولی یکی از معدود اعضای خارجی جامعه سلطنتی لندن و عضو جامعه فیزیک سوئیس، جامعه فیزیک آمریکا و انجمن آمریکایی پیشرفت علم به شمار می رفت.
پاولی را هرگز نمیتوان معلم خوبی بشمار آورد چرا که او آهسته و جویده حرف میزد و بر روی تخته سیاه نوشتههایش را به صورت نامنظم مینوشت و در هنگام تدریس پیرامون موضوع مورد بحث فکر میکرد، اما با این حال پیوسته شاگردانش او را دوست داشتند و به او علاقهمند بودند. او با شور و شوقی غیرقابل وصف به مبانی فلسفی علم علاقهمند بود و آن را مورد بررسی قرار می داد.
او در سال ۱۹۴۵ به پاس همکاری قاطع و صمیمانه اش در جریان کشف قانون جدیدی از طبیعت در سال ۱۹۲۵ به نام قانون پاولی شایسته دریافت جایزه نوبل شناخته شد. جالب است بدانید شخص اینشتین پیشنهاد نامزدی وی برای دریافت جایزه نوبل را مطرح کرده بود. در سال ۱۹۵۸ پاولی موفق به دریافت مدال ماکس پلانک شده و در همان سال به سرطان لوزالمعده مبتلا شد. هنگامی که چارلزانز - آخرین دستیارش- به ملاقاتش در بیمارستان روت کروز زوریخ رفت، پاولی از او پرسید : شماره اتاق را دیدی؟ شماره اتاق پاولی ۱۳۷ بود. او در تمام زندگی اش با این سئوال که چرا یک عدد ثابت یا تعداد ثابت بنیادی بدون بعد، همیشه ارزشی نزدیک به یک سی وهفتم دارد، روبه رو بود. پاولی در همان اتاق در ۱۵ دسامبر ۱۹۵۸ درگذشت.
اصل طرد پاولی
اصل طرد پاولی بیان میکند که هیچ دو الکترونی ، یا بطور کلی هیچ دو فرمیون مشابهی ، نمیتوانند حالت کوانتومی یکسانی داشته باشند. (مثلا بطور همزمان در یک مکان باشند) این اصل برای درک پدیدههای مختلف ، از ذرات بنیادی گرفته تا ساختار ستارهها ، نقش اساسی ایفا میکند. اصلی هست که بنا به آن هیچ دو الکترونی در اتم وجود ندارد که مجموعه اعداد کوانتومی آنها مشابه باشد.
سیر تحولی و رشد
در سال 1924 ادموند استونر برای اتمها مدلی پیشنهاد کرد که با تجربیات طیف نمایی و جدول تناوبی سازگار بود و در آن هر الکترون اتمی سه عدد کوانتومی ، به ترتیب ، متناظر با اعداد کوانتومی و تکانه زاویهای مداری بود. n و l و عدد کوانتومی داخلی ، J+1/2 داشت و تعداد الکترونها در هر پوسته الکترونی برابر با (2S+1) یا دو برابر عدد کوانتومی داخلی بود.
ولفگانگ پاولی در سال 1935 نشان داد که ساختار پوستهای کامل ترازهای انرژی را میتوان با تخصیص یک عدد کوانتومی چهارم ، به الکترون ، mj ، که مقادیر مجاز j- و j+1- و ... و j-1 و j را اختیار میکند توضیح داد. اما به شرطی که از اصل طرد جدید پیروی شود. هیچ دو الکترونی نمیتوانند چهار عدد کوانتومی (mj , j , l , n) یکسان داشته باشند. عدد کوانتومی چهارم به تکانه زاویهای ذاتی (اسپین) الکترون نسبت داده میشود که نخستین بار توسط ژرژ اولنبک و ساموئل گوداشمیت مطرح شد.
اصل طرد پاولی و مدل اتمی بوهر
وقتی که مدل اتمی بوهر با موفقیت ارائه و پذیرفته شد، این پرسش مطرح شد که الکترونها در سیستم سنگین چگونه سازمان پیدا میکنند؟ معادله شرودینگر هیچگونه جواب قانع کنندهای برای این پرسش نداشت. چون مطابق این معادله اگر دمای یک سیستم را به دمای نزدیک به دمای صفر مطلق نزدیک کنیم آنگاه انتظار میرود که تمام لکترونهای یک اتم به پایینترین سطح انرژی (n=1) منتقل میشوند، اما نتایج تجربی طیف شناسها را نمیتوان با این فرض توضیح داد. تا اینکه فردی به نام ولفگانگ پاولی توانست این معما را حل کند. وی نظریهای پیشنهاد داد که امروزه این نظریه به اصل طرد پاولی معروف است.
مطابق این اصل در یک اتم در حالت پایه، هیچ دو الکترونی را نمی توان یافت که هر چهار عدد کوانتمی آن ها یکسان باشد. اعداد کوانتمی الکترون ها عبارت اند از:
عدد کوانتمی اصلی که با n نشان داده میشود.
عدد کوانتمی مداری که با L نشان داده میشود.
عدد کوانتمی مغناطیسی که با m نشان داده میشود.
عدد کوانتمی اسپین که با s نشان داده میشود.
شرط برقراری اصل طرد پاولی
در پی ظهور مکانیک موجی در 1926 ، پاول ویراک و مستقل از او ، ورنر هایزنبرگ نشان دادند که اگر تابع موج سیستمهای الکترونی پاد متقارن باشد، یعنی اگر براثر تعویض تمام مختصات هر زوج الکترونی از جمله اسپین آنها تابع موج تغییر علامت بدهد، اصل طرد پاولی خود به خود برقرار خواهد شد. به عبارت کلیتر ، تابع موج هر سیستمی از ذرات یکسان باید براثر تعویض تمام مختصات هر دو ذرهای یا بدون تغییر بماند که در این صورت ذرات بوزن نامیده میشوند. اسپین بوزون مضرب درستی از ħ/2 است. در صورتی که اسپین فرمیونها مضرب فردی از (ħ/2 و1/2 ħ/2 , 3/2 ħ/2 …) است.
فقط فرمیونها از اصل طرد پاولی پیروی میکنند، در نظریه ، این وابستگی بین اسپین و آمار ذرات را یک واقعیت تجربی تلقی میکنند، در صورتی که در نظریه میدان الکتریکی کوانتومی نیستند، همانطور که پاولی در سال 1940 در اثر معروف قضیه اسپین - آمارخود نشان داد و این وابستگی یک پیامد کلی علیتی به حساب میآید.
ویژگی اصل طرد پاولی
اصل طرد برخی از بنیادیترین ویژگیهای ماده را در تمامی اشکالش توصیف میکند. اگر به خاطر اصل طرد پاولی نبود تمام اتمها در اصل ساختار الکترونی یکسانی میداشتند و این ساختار به صورت پوستهای از الکترونها در اطراف هسته در میآمد. هیدروژن و هلیوم در واقع یک پوسته دارند، اما برای لیتیوم که سه الکترون دارد وضعیت فرق میکند. دو الکترون اول اوربیتال (یا حالت انرژی) یکسانی را با اسپینهای متقابل اشغال میکنند. اما به علت اصل طرد پاولی الکترون سوم باید به اوربیتال جدیدی برود که به طور متوسط از هسته دورتر است. به این ترتیب ، بر خلاف هلیوم ، لیتیم براحتی یونیده میشود و در واکنشهای شیمیایی شرکت میکند.
اصل طرد پاولی در هستهها
در ساختار پوستهای هستهها هم با وضعیت مشابهی رو برو میشویم. چون پروتون و نوترون میتوانند از طریق برهمکنش ضعیف به یکدیگر تبدیل شوند و در همان حال هر دو تحت تأثیر نیروهای هستهای مشابهی قرار دارند به بقیه است که آنها را به عنوان دو حالت از یک نوکلئون که از لحاظ مختصه ذاتی یا عدد کوانتومی دیگری به نام اسپین ایزوتوپی (ایزوسپین) با یکدیگر تفاوت دارند، در نظر بگیریم. در این صورت اصل طرد پاولی ایجاب میکند که هیچ دو نوکلئونی در یک حالت که با اعداد کوانتومی فضایی و اسپینی و ایزوسپینی یکسان مشخص میشود نباشند. از اصل پاولی میتوان حتی پیامدهای بنیادیتری در سطح زیر هستهای بدست آورد.
یک مثال عملی برای اصل طرد پاولی
به عنوان مثال ، باریونها متشکل از سه کوارک هستند و نتایج آزمایشی حاکی از آن است که ترازهای آنها تابع موجهایی دارند که نسبت به تعویض اعداد کوانتومی فضایی اسپینی و طعم دو کوارک متقارناند. این امر ظاهرا به دلیل آنکه کوارکها فرمیون هستند با اصل پاولی در تناقض است. اعتقاد راسخ فیزیکدانان به اعتبار عام اصل طرد پاولی ، به فرض و متعاقبا به تأیید یک عدد کوانتومی کوارکی جدید ، به نام رنگ انجامیده است. به این ترتیب ، هیچ دو کوارکی نمیتوانند حالتهایی را که از نظر فضای اسپینی ، طعم و رنگ یکسان باشند، اشغال کنند.
اصل طرد پاولی در تراز فرعی
مجموعه تمام حالتهای اشغال شده در هر سیستم بس الکترونی را دریای فرمی و بالاترین تراز اشغال شده در دمای صفر مطلق را انرژی فرمی مینامند. در نظریه فلزات که انرژیهای فرمی نوعا از مرتبه چند الکترون ولت ، یعنی خیلی بیشتر از انرژی میانگین KT = 0.02 ev برای گاز ایدهال در دمای معمولی هستند از همین تصویر استفاده میشود.
چون اصل طرد مانع میشود که تمام الکترونها در پایینترین حالت انرژی تجمع کنند، بعضی از آنها حتی در دماهای بسیار پایین انرژهایی نزدیک به انرژی فرمی ، یعنی انرژیهای متناظر با دماهای چند هزار درجه دارند. بنابراین گرم کردن فلز از T = 0
تا دمای معمولی تأثیر کمی روی توزیع انرژی الکترونها ، تأثیر ناچیزی روی گرمای ویژه فلزات دارند و همچنین چرا فلزات نوعا باید تا حد گداختگی داغ باشند تا الکترونها بتوانند از آنها خارج شوند.
مشخص کردن تراز نوار رسانش توسط اصل طرد پاولی
اصل طرد ، همراه با این نکته که ترازهای انرژی الکترونی جامدات در نوارهای انرژی مشخصی توزیع شدهاند. مبنای نظریه رسانندگی الکتریکی و بسیاری از جنبههای فن آوری جدید است. جامدی که بالاترین نوار اشغال شده آن ، طبق اصل طرد ، کاملا پر شده باشد یکعابق الکتریکی است. الکترونهای آن بر اثر میدان الکتریکی نمیتوانند آزادانه جریان پیدا کنند. به زبان ساده ، به علت اصل پاولی جایی برای رفتن ندارند.
از طرف دیگر ، اگر فقط قسمتی از بالاترین نوار اشغال شده پر باشد جسم جامد رسانای خوبی برای الکتریسیته است. در نیم رساناها گاز بین نوار کاملا پر شده و نوار رسانش مجاز بعدی کوچک ، نوعا در حدود 2ev یا کمتر ، است. در دمای صفر است که در دمای معمولی بعضی از الکترونها میتوانند از آن عبور کنند و بخشی از نوار رسانش را پر کنند در نتیجه رسانندگی الکتریکی با افزایش دما افزایش مییابد.